واژۀ بیرون رفتن مصدری مرکب است که به معنای برون رفتن، خارج شدن و خروج به کار میرود. این ترکیب در مقابل مفاهیمی چون درآمدن و دخول قرار میگیرد و بیانگر حرکت از درون مکانی یا وضعیتی به فضایی دیگر است. کاربرد این اصطلاح در متون کهن و نوین فارسی، گویای اهمیت و رواج دیرینۀ آن در زبان فارسی است. برای نمونه، در ترجمۀ تفسیر طبری آمده است: باری ما از این شهر بیرون رویم تا مگر ما بنمیریم. همچنین در تاریخ بیهقی نیز چنین میخوانیم: دوات و کاغذ پیش من بنهاد و خود از خرگاه بیرون رفت. این نمونهها نشان میدهد که این فعل در ادبیات کلاسیک فارسی برای بیان خروج از یک مکان یا موقعیت به شکلی روشن و رسا به کار میرفته است. در فارسی معاصر نیز این فعل با حفظ ساختار و معنای اصلی خود، در گفتار و نوشتار کاربرد گستردهای دارد.
بیرون رفتن
لغت نامه دهخدا
همه دور فلک جور است و تو داغ فلک داری
ز پرگار فلک بیرون توانی رفت نتوانی.خاقانی. || عبور کردن. گذر کردن:
به پنجاه تیر خدنگش بزد
که یک چوبه بیرون نرفت از نمد.سعدی.رجوع به برون رفتن شود. || بمستراح رفتن. برنشستن به بیت الخلاء. به حاجت جای شدن. دفع فضول کردن. به بیت الخلاء برنشستن. سرقدم رفتن. بمستراح شدن. بقضای حاجت شدن. بغایط شدن. عمل کردن شکم. به مبرز شدن. کار کردن شکم: مریض امروز شش بار بیرون رفت. ( یادداشت مؤلف ).
جمله سازی با بیرون رفتن
ز کوی یار آسانی کی توان قطع نظر کردن؟ که بیرون رفتن از دنیاست از کویش سفر کردن
جلوهٔ مردانِ راه از خویش بیرون رفتن است جوهرِ مردی نداری، چون زنان در خانه باش