گلاب چشم

لغت نامه دهخدا

گلاب چشم. [ گ ُ ب ِ چ َ / چ ِ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) اشک. ( آنندراج ) ( مجموعه مترادفات ص 42 ):
هرچند از آفتاب بود تلخی گلاب
شد تلخ از ندیدن رویت گلاب چشم.صائب ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

اشک.

جمله سازی با گلاب چشم

💡 زینسان که چشم مست تو در خواب غفلت است ترسم ترا به هوش نیارد گلاب خط

💡 شرم بلبل خار در چشم هوسناکان زده است تلخی اشک گلاب از دیده گستاخ کیست؟

💡 دل کرد یاد روی تو و دیده اشک ریخت هرگل که چید دل ز تو چشم گلاب کرد

💡 قناعت از گل این باغ کرده ام به گلاب ز آفتاب تسلی به چشم تر شده ام

💡 چشم من درعهد او از خون دل چون لاله شد وین عجب تر اینکه من از لاله می گیرم گلاب

💡 گر نه سودای گل روی تو می‌پختم، چرا دوش می‌آمد به جای خون، گلاب از چشم من؟