باجرمی

لغت نامه دهخدا

باجرمی. [ ] ( اِخ ) مولد و مسقط رأس سرافیون ( سرابیون )، طبیب معروف. ( تاریخ الحکماء قفطی چ لیپزیک ص 431 س 7 ). و رجوع به عیون الانباء ج 1 ص 109 شود.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] باجَرمی (یا باجَرْمَقْ)، کوره (استان) ای در منطقه موصل، در شرق دجله، میان زاب کوچک در شمال و رشته کوه حَمْرین (بارمّا) در جنوب، تا دوره عباسی قرار داشت.
طبق اسناد باستانی، ناحیه باجرمی (بیت گرمای) در روزگار کهن، قلمرو فرمانروایی بود که به شاهِ آشور باج می داد؛ و شهرهای مهم آن عبارت بوده است: کرَخِ بیتِ سَلُوقْ (کرکوک فعلی)؛ شهر گِرد که با دژی نه چندان بزرگ، میان دَکوک (دقَ وقاء) و اَربیل قرار داشت، شهر دکوک (یا تکوک)؛ و لاشوم.
حمله والی ماد به باجرمی
والی ماد، اَربِکس (یا آتورپات) به بیت گرمای حمله برد و آن جا را غارت کرد و مردمش را به اسارت گرفت.
باجرمی در دوره های مختلف
...

جمله سازی با باجرمی

💡 کریستینا اهل منطقه باجرمی کرکوک بود. پدرش، یزدین، پسر مهرزبیروی، فرماندار نصیبین بود. او از آیین زرتشتی خارج و به مسیحیت و کلیسای مشرق گروید. او به دلیل خودداری از ازدواج با یک نجیب‌زاده کشته شد و میان مسیحیان به عنوان یک شهید باکره مورد احترام قرار می‌گیرد. مطابق یک تذکره شهدای یونانی، او با ضربه‌های میله کشته شد. تاریخ دقیق مرگ او ناشناخته است اما احتمالاً در دوران حکومت خسرو انوشیروان (حکومت از ۵۳۱ تا ۵۷۹) بوده‌است.