عزیز مصر

عزیز مصر به فرمانروایان، وزرا یا مقامات عالی‌رتبه‌ای اطلاق می‌شد که در تاریخ مصر به ویژه در دوران حکومت‌های مختلف مانند دوره‌های سلطنتی و امپراتوری‌ها، مسئولیت‌های اجرایی و سیاسی را بر عهده داشتند.

نقش این مقام

حکومت و رهبری: عزیز مصر به عنوان یک مقام عالی‌رتبه، در تصمیم‌گیری‌های کلان سیاسی و اقتصادی کشور نقش داشت و تحت نظر فرعون (سلطان مصر) عمل می‌کرد.

مدیریت کشور: این مقام مسئولیت‌های مدیریتی گسترده‌ای داشت، از جمله جمع‌آوری مالیات، نظارت بر پروژه‌های عمرانی و تأمین امنیت و نظم در کشور.

نقش در تاریخ مذهبی: در متون دینی و تاریخی، «عزیز مصر» به عنوان کسی که در داستان‌های مذهبی و تاریخی مانند داستان یوسف در قرآن و کتاب مقدس به تصویر کشیده شده، شناخته می‌شود. در این داستان، یوسف به عنوان یک زندانی در مصر به مقام عزیز مصر (که به فرعون نزدیک بود) منصوب می‌شود و نقش کلیدی در مدیریت قحطی و تأمین غلات برای مردم ایفا می‌کند.

دانشنامه آزاد فارسی

در قرآن، لقبی که یوسف وقتی به حکومت مصر رسید به آن مشهور و ملقب شد. در سورۀ یوسف (۷۸، ۸۸) به یوسف، عزیز مصر خطاب شده است. در قرآن نام عزیز مصر نیامده ولی دوبار به وی اشاره شده است؛ نخستین بار در داستان یوسف از عزیز مصر با عبارت «برده ای که از مصر خریده شده» یاد شده است و بار دیگر از عزیز مصر با عبارت «سَیِّدُها» یعنی سرور آن زن، زلیخا، نام برده شده است. (یوسف، ۲۵). از آیات قرآن چنین برداشت می شود که، در آن زمان به صدراعظم شاه عَزیز می گفته اند. در تورات آمده که عزیز، رئیس نگهبانان و ناظر زندان بود و نامش را در تاریخ بوطیفار یا پوطیفار عنوان کرده اند.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] عزیز مصر به مرد درجه دوم دولت مصر که خزانه دار،جانشین و فرمانده سپاه بوده گفته می شد.
عزیز در لغت به کسی گویند که در اثر نیرومندی، امرش غالب و جاری است و مقهور نمی شود و در اصطلاح به نخست وزیر یا بزرگِ وزیران و یا صدر اعظم پادشاه مصر، عزیز گفته می شد. 
عزیز مصر در زمان حضرت یوسف
عزیز مصر، در زمان حضرت یوسف شخصی بوده به نام فوطیفار بن رویحب که در عهد فرعون زمان، ریان بن ولید، رئیس وزیران بوده است، (ریان بعد از آنکه به یوسف ایمان می آورد، از دنیا می رود، بعد از او قابوس به حکومت می رسد که او به یوسف ایمان نمی آورد).
عزیز مردی ادیب، عاقل، مدیر و دوستار آبادانی بود که به باهوشی، عدالت و شجاعت نیز معروف بوده است. وی در حقیقت مرد درجه دوم دولت مصر به شمار می رفت و خزانه دار پادشاه، جانشین و فرمانده سپاه او بود و هر کسی که این پستهای حساس را به عهده می گرفت به او لقب بلند آوازه عزیز می دادند. وقتی یوسف با تعبیر خواب پادشاه، خزانه دار مصر گردید به او نیز لقب عزیز داده شد، چنانکه در قرآن برادران یوسف، او را عزیز نامیده اند.
«قَالُوا یَا اَیََّهَا العَزیزُ اِنََّ لَهُ اَباً شَیخاً کَبیراً » 
«گفتند ای عزیز او پدر پیری دارد »
عزیز مصر در قرآن
در قرآن دو بار نام عزیز مصر به صورت «امرات العزیز» آمده که البته نام اصلی او و نام همسرش صریحاً ذکر نشده است، در حکایت حضرت یوسف درباره عزیز، چند بار سخن به میان آمده که داستان از فروخته شدن حضرت یوسف آغاز می شود و نخستین بار از عزیز مصر با عبارت؛ «الذی اشتراه من مصر» یاد شده است، یعنی کسی که او را یوسف از مصر خرید و به همسرش گفت:
«اَکرِمی مَثوَاهُ عَسَی اَن یَنفَعَنَا اَو نَتَََّخِذَهُ وَلدَاً » 
«مقام وی را گرامی دار، شاید برای ما سودمند شد و یا او را به عنوان فرزند انتخاب کنیم »
گویا آنها فرزندی نداشتند و از این جملات برمی آید که او در وجود یوسف وقار و مکانتی احساس کرده و عظمت او را از راه زیرکی دریافته بود، همین احساس، او را به طمع انداخت، به اضافه اینکه حسن و جمال عجیبی در یوسف دیده می شد. 
مکر همسر عزیز مصر
...
[ویکی شیعه] عزیز مصر یا پوطیفار (فوطیفار) در قرن های قبل از اسلام بویژه در مصر، به نخست وزیر، صدر اعظم پادشاه، فرمانده سربازان و خدمه درباریان می گفتند. در تورات او را رئیس نگهبانان، نیروهای امنیتی و مسئول زندان دانسته اند. این مقام از طرف شاه مصر به شخصی داده می شد. قرآن چهار مرتبه به عزیز اشاره کرده که دوبار به یوسف(ع) و دوبار منظور پوطیفار بوده است. داستان یوسف(ع) و همسر عزیز مصر؛ زلیخا، از داستان های معروف قرآن است.
عزیز مصر یا پوطیفار (فوطیفار) در قرن های قبل از اسلام بویژه در مصر، به نخست وزیر، صدر اعظم پادشاه، فرمانده سربازان و خدمه درباریان می گفتند. در تورات او را رئیس نگهبانان، نیروهای امنیتی و مسئول زندان دانسته اند. این مقام از طرف شاه مصر به شخصی داده می شد. برخی فرعون مصر را با عزیز یکی دانسته اند؛ اما برخی این قول را صحیح ندانستند و آن را رد کرده اند.
در قرآن چهار مرتبه نام عزیز آمده، ولی به منصب او اشاره نشده است.

جملاتی از کلمه عزیز مصر

عبث از خواری اخوان شکایت می کند یوسف عزیز مصر گردیدن ازین کم برنمی آید
از عشق نام شاه نگین عزیز مصر خون شد ز غبن او و پذیرفتن نگار
گر عزیز مصر خواهد تا بیابد عز عمر پیش خدمت پیش از آن آید که خاقان آمده ست