در نزد

لغت نامه دهخدا

در نزد. [ دَ ن َ دِ ] ( حرف اضافه مرکب ) نزد.در خدمت. در پیش. نزدیک. عند. ( ناظم الاطباء ). لدی.

فرهنگ فارسی

نزد پیش: چیزی در نزد من نیست. توضیح: باین معنی لازم الاضافه است.
نزد در خدمت در پیش نزدیک عند لدی

جمله سازی با در نزد

افتتاح هر سخن در نزد مرد هوشیار نیست نامی به ز نام نامی پروردگار
به حکم نصّ صریح و تواتر و اجماع ثبوت یافته در نزد عالمان خبیر
(نه، هرگز (اين اتفاق نيست ) بلكه وسوسه هاى شيطان است كه شما را به سوى دنياترغيب و تشويق مى كند، به خدا سوگند اگر از شما همان حالت را كه تعريف كرديد(كه در نزد من پيدا مى كنيد) نگه داريد و ادامه دهيد، به مقامى مى رسيد كه:
منطقه گاومهر زرنه که از دو واژه (گاو +مهر) تشکیل شده است بنابر اسناد تاریخی محل تمدن آیین میتراییسم یا همان مهرپرستان ابتدایی بوده است که در نزد این آیین (گاو) را مقدس می‌پنداشتند به همین دلیل این منطقه به گاو مهر درگذر زمان معروف شده است.
در نزد خلاف تو ببازد سر و جان را بدخواه لجوج تو بدانگونه که حلاج
پس مظلوم و كسى كه مورد ستم واقع شده مى تواند ظلم ظالم را در نزد كسى كه از ظلم اوخبر ندارد بر ملا كند و از دست او شكايت كند و بدى او در اين مورد اشكالى ندارد.