خیره خند

لغت نامه دهخدا

خیره خند. [ رَ / رِ خ َ ] ( نف مرکب ) هرزه خند. ( آنندراج ). آنکه بی خودی خندد. بیهوده خند. آنکه خندد نه بجا و بگاه:
ذوق خنده دیده ای ای خیره خند
ذوق گریه بین که هست آن کان قند.مولوی.

فرهنگ فارسی

هرزه خند بیهوده خند

جمله سازی با خیره خند

💡 ستیزه می‌کند و می‌رود به طنّازی ز دور بر من عاجز به خیره خندان بخت

💡 درد دل خسته دردمندان دانند نه خوش منشان و خیره خندان دانند

💡 همچو ماه نو چه باشی پایبند گر بگه خیزی چو صبح خیره خند

💡 درد دل خسته دردمندان دانند نه خوش نفسان خیره خندان دانند

💡 شهنشه گرم گشت از پای تا فرق به گرمی، خیره خندی کرد، چون برق

💡 رای تو بشکل برآورد پیش عقل زان صبح خیره خند دریده دهان بود