گوناگون کردن

لغت نامه دهخدا

گوناگون کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) گوناگون گردانیدن. متنوع ساختن. رنگارنگ گردانیدن. رجوع به گوناگون شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - رنگارنگ کردن. ۲ - متنوع کردن مختلف کردن.

جمله سازی با گوناگون کردن

باوجود اینکه محمد یک شخص نظامی بود، اما به خوبی از پس صحبت کردن به زبان‌های گوناگون برمی‌آمد. او می‌توانست ترکی عثمانی، صربی، عربی، یونانی، لاتین و پارسی را صحبت کند.
محیط کاربری پیش‌فرض در اسلکور نیز در تقابل با دیگر توزیع‌ها سطح‌اجرای (به انگلیسی: runlevel) سوم، حالت چند کاربره (به انگلیسی: multiuser mode) است، هرچند که نمای خط فرمان گونهٔ این سطح‌اجرای پیشفرض به سادگی در ذیل ‎# /etc/inittab‏ قابل تغییر است. این انتخاب را با در نظر گرفتن مزایای گوناگون آن، شاید بتوان در ذیل تأکید بر عدم محدود کردن سیستم‌عامل به یک میزکار خاص تعبیر کرد.
پس برای دست به سر کردن سابرینا دست به کار می‌شود، و روش‌های گوناگون را برای دور کردن سارینا از دیوید بکار می‌بندد؛ ولی در این میان پی می‌برد که خود ناخواسته گرفتار عشق سابرینا شده‌است.
ابری در اصطلاح کتاب‌آرایی عبارت است از ایجاد نقوشِ درهم شبیه به لکه‌های ابر با پاشیدن یک یا چند رنگ گوناگون -که مخصوص برای همین کار آماده شده- بر سطح آهار، و در صورت نیاز شکل دادن به آنها به کمک ابزارهایی همچون نیشک و شانه، و در نهایت چاپ کردن آن نقوش بر کاغذی که به آرامی و دقت روی سطح آهار گسترانیده می‌شود.