گلچین گلچین

لغت نامه دهخدا

گلچین گلچین. [ گ ُ گ ُ ] ( ق مرکب ) بتأنی. بآرامی.

فرهنگ فارسی

بارامی آهسته بتانی. یا گلچین گلچین رفتن. آهسته رفتن. بارامی رفتن.

جمله سازی با گلچین گلچین

💡 بسودای گلی با خار و گلچین همعنانستم بگلچین صبر باید کردنم یا خار یا هر دو

💡 خواهی مگر که گل چنی از باغ چهر یار کایدون همی چو گلچین‌ دامن فرازنی

💡 با برگ گل از گلشن ریزان شده تکیه تکیه شده در مجلس او با گل گلچین

💡 دورباشی نیست حاجت حسن شرم آلود را بارها دست تهی زین گلستان گلچین گذشت

💡 کاش بندِ حیرتی بر دست گلچین می‌گذاشت آن که می‌بندد به روی من درِ گلزار را

💡 زان بود پر گل گلستانت، که از حیرت شود دست گلچین پای خواب آلود در بستان تو