کژ مزاجی

لغت نامه دهخدا

کژمزاجی. [ ک َ م ِ ] ( حامص مرکب ) کژخاطری. کج طبیعتی. کژنهادی. رجوع به کژخاطری و کژنهادی شود.

فرهنگ فارسی

حالت و کیفیت کژ خاطر کج طبیعی کژ دلی.

جمله سازی با کژ مزاجی

هان ای سر بریده زتن خیره آفتاب کز زن مزاجی تو دوچارم در انقلاب
درین محیط اگر تخته ای به دست افتد غلط ز طفل مزاجی به گاهواره کنم
چو اندیشه مقبلان مستقیم سرشتی مطهر، مزاجی سلیم
بود دیوانه مزاجی گرسنه در رهی میرفت سر پا برهنه
هر مزاجی را عناصر مایه‌است وین مزاجت برتر از هر پایه است