کپه کردن

لغت نامه دهخدا

کپه کردن. [ ک َ پ َ /پ ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) تعبیری از خفتن با قصد نفرین.کپه مرگش را گذاشتن. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به کپه گذاشتن شود. || مردن. ( یادداشت مؤلف ).
کپه کردن. [ ک ُپ ْ پ َ / پ ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) گرد کردن بر فراز یکدیگر. کوت کردن. کود کردن. خرمن کردن. توده کردن. قبه کردن. تل کردن. ( یادداشت مؤلف ). روی هم انباشتن. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) توده کردن روی هم انباشتن.
تعبیری از خفتن با قصد نفرین

جمله سازی با کپه کردن

💡 پدران مؤسس می‌دانستند یک حکومت نمی‌تواند بدون کنترل کردن مردم اقتصاد را کنترل کند؛ و می‌دانستند که وقتی کی حکومت اقدام به آن کار کند، باید از زور و اجبار برای حصول مقصودش استفاده کند؛ بنابراین، ما به زمانی برای انتخاب رسیده‌ایم؛ به شما و من گفته شده بین چپ و راست انتخاب کنیم، ولی به نظر من چیزی تحت عنوان چپ یا راست وجود ندارد. فقط بالا و پایین وجود دارد. بالا به آرزوی دیرینه انسان - حداکثر آزادی فردی سازگار با نظم- یا پایین به کپه مورچه تمامیت‌خواهی.