کج تاب

لغت نامه دهخدا

کج تاب. [ ک َ ] ( نف مرکب ) که کج تابد. که ناراست تاب دهد. || بدرفتار. با سوء سلوک.

جمله سازی با کج تاب

💡 از تیغ آفتاب بسی پر گهر ترم آبم مده کا تاب نیارم گلاب ده

💡 هوش‌ و صبر و تاب مال و سیم و زر قول لوطیان هرچه بود کشت

💡 چنان مستم کن از جامی که دانی که تاب مستیش هم خود توانی

💡 دل گرم می وصل تو در ساغر خورشید یکذره چه تاب آورد این رطل گران را

💡 از زبانت هر سخن گویا زبان آتشست یاد دار این نکته کز تاب زبانم سوختی

💡 بگفتار آن نامه دارید گوش که از دل برد تاب و از مغز هوش

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
تسخیر یعنی چه؟
تسخیر یعنی چه؟
کون کردن یعنی چه؟
کون کردن یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز