پشت شکستن

لغت نامه دهخدا

پشت شکستن. [ پ ُ ش ِ ک َ ت َ ] ( مص مرکب ) نهایت درجه متأثر شدن ( در غمی یا در پیش آمد بدی ).ضعیف و ناتوان ساختن. ناامید و دل شکسته کردن: «اوکار چون بیفتاد خروش بزرگ از لشکر مخالفان برآمد که مردی سخت بزرگ بود وی را قومش بربودند و ببردند و پشت علی تکینیان بشکستند. ( تاریخ بیهقی چ فیاض ص 466 ).

جمله سازی با پشت شکستن

شیشه هایی که درستی ز شکستن دارند پشت بر کوه ز سنگینی دشمن دارند
[کشتی] را چون قضا خواهد شکستن حاضر است تیشه بر دندان ماهی اره بر پشت نهنگ
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
ضمیمه
ضمیمه
لوتی
لوتی
قمبل
قمبل
فال امروز
فال امروز