پس گفتن

لغت نامه دهخدا

پس گفتن. [ پ َ گ ُ ت َ ] ( مص مرکب ) جواب گفتن. پاسخ دادن، خاصه دشنام را: دشنامهای او را پس گفتن.

جمله سازی با پس گفتن

به ناگه جست از لفظم که آن شه کیست شمس الدین شه تبریز و خون من در این گفتن بجوشیده
ابوبصير از امام باقر (عليه السلام ) روايت كرده است كهرسول خدا (صلى الله عليه و آله ) فرمود: (ناسزا گفتن به مؤ من، فسق و گناهمحسوب مى شود. جنگ با او به عنوان كفر و خروج از ايمان به شمار مى آيد. خوردنگوشت او (يعنى غيبت كردن از او)، معصيتى است (نابخشودنى ). و حرمتمال او همسان با حرمت خون او مى باشد(452) ).
ذاكر اهل بيت عليهم السّلام بايد آن قدر مداومت بر عبادات و ادعيه داشته باشد كه مستمعينخود را تا عرش بالا كشد. اين طور مى شود كه مردم براى مجالس ‍ دعاىكميل او سر و دست مى شكنند. چون مردم مى آيند كه كسى آنها را راه بياندازد، چون خودشانآن زبان مناجاتى را ندارند و يا اگر دارند مى آيند تا با بقيه هم نوايى كنند پس بايددر اين زمينه، قوى تر از مستمع بود تا حرفى براى گفتن داشت.
1- ايمان اقرار به زبان و گفتن شهادتين است و اين نظر ((كرّاميه )) مى باشد.
جان و دل از درد عشقش خون شد و هرگز دمی حال دل در پیش وی گفتن نیارم الغیاث
الف: حمد فصلمقوم انسان است: فيلسوفان نطق رافصل مقوم و مرز انسانيت انسان مى دانند. نطق، به معناى سخن گفتن باشد يا ادراككلى، بيانگر حد انسانيت نيست. در فرهنگ قرآن و عترت، انسان به معناى حيوانناطق نيست، بلكه معنايش حيوان ناطق حامد است.