واقع گردیدن

لغت نامه دهخدا

واقع گردیدن. [ ق ِ گ َ دی دَ ] ( مص مرکب ) واقع شدن. اتفاق افتادن. روی دادن. واقع گشتن. رجوع به واقع شدن شود.

جمله سازی با واقع گردیدن

به سر دستار می‌پیچد و من با خویش می‌گفتم که بر گرد سرش گردیدن آسان است در واقع