نیم من شدن

فرهنگ معین

(مَ. شُ دَ ) (عا. ) عادلانه قضاوت کردن، انصاف دادن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) عادلانه قضاوت کردن انصاف دادن.

جمله سازی با نیم من شدن

💡 کنون برخیز و راه باغ برگیر نیم من لاله، از گل داغ برگیر

💡 چرا دست آلایی آخر به خونم که شاهی نیم من سپاهی ندارم

💡 نیم من مانده کز من آنچه ماندست سر مویست ازتن آنچه ماندست

💡 ز شور حشر نمکسود تا به کی گردد؟ دل دو نیم من از رهگذار خنده تو

💡 مخمورم و درمان می تلخست طبیبان بیمار نیم من که دهی شربت قندم

💡 منم این یا نیم من اینت بشگفت که نور من همه آفاق بگرفت