نرم رفتن

لغت نامه دهخدا

نرم رفتن. [ ن َ رَ ت َ ] ( مص مرکب ) ملایم رفتن. آهسته رفتن. ( ناظم الاطباء ). به آهستگی رفتن. بی شتاب رفتن. به تأنی رفتن. به آرامی رفتن. آرام رفتن. ( یادداشت مؤلف ). دَف. دَب. دَجیج. دَجَجان. تَهْواد. تهوید. تهادی. ذَمْل. ذُمول. ذَمیل. ذَمَلان. تعاطف. تدبیب. کتکتة. ( منتهی الارب ). دَبیب. ( از ترجمان القرآن ) ( از منتهی الارب ). رَهْو. ( دهار ). کَتْف. هَمیم. ( تاج المصادر بیهقی ):
همی رفت نرم از بر خاک گرم
دو دیده پر از آب کرده ز شرم.فردوسی. || شادمانه رفتن.( ناظم الاطباء ). خرامان رفتن:
سمن بوی خوبان با ناز و شرم
همه پیش کسری برفتند نرم.فردوسی.|| هموار رفتن ستور.

فرهنگ فارسی

ملایم رفتن آهسته رفتن بی شتاب رفتن

جمله سازی با نرم رفتن

عضلات ستونچه‌ای زمانی منقبض می‌شوند که جانور نیاز دارد پا، سر و سایر قسمت‌های نرم را به داخل صدف جمع کند تا از خشک شدن و شکارچیان محافظت کند. در طی این انقباضات، دریچه و صدف به هم نزدیک می‌شوند و جانور در داخل دومی جمع می‌شود. عضلات ستونچه‌ای به‌طور مساوی برای بیرون آوردن بدن نرم از صدف استفاده می‌شوند. در حین بیرون آمدن و عقب رفتن، ماهیچه می‌پیچد، کوتاه یا دراز می‌شود.
در همان زمان آن‌ها اثرات منفی در ارتباطات، افزایش اضافه کاری، و از دست رفتن سوابق را زمانی که یک سیستم غیر سفارشی EMR استفاده شده، گزارش داده‌اند. سفارشی کردن نرم‌افزار زمانی که ارائه می‌شود بیشترین بازده را دارد چون برای کاربران در نظر گرفته شده و متناسب با گردش خاص آن مؤسسه است.
گاه رفتن،گاه بودن، گاه جستن، گاه تک کند و سست و تند و تیز و رام و نرم و سهل و خوار
سرت را ز تاج کیان شرم باد به رفتن پی اخترت نرم باد