ناخن به دندان. [ خ ُ ب ِ دَ ] ( اِ مرکب ) افسوس و حسرت و حیرت. ( ناظم الاطباء ). کنایه از حیرت و افسوس. ( از برهان قاطع ). || ( ص مرکب ) متأسف. حیران. مغموم. مهموم. ( ناظم الاطباء ). به معنی انگشت به دندان است که کنایه از متأسف و متعجب باشد. ( آنندراج ). کنایه از متأسف و حیران باشد. ( از برهان قاطع ).، ناخن به دندان گرفتن. [ خ ُ ب ِ دَ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) حیران شدن. ( امثال و حکم دهخدا ). انگشت به دندان گرفتن که حیرت کردن و افسوس خوردن است. ( فرهنگ نظام ). ناخن به دندان ماندن. [خ ُ ب ِ دَ دَ] ( مص مرکب ) حسرت و افسوس کردن. ( شمس اللغات ). || متحیر ماندن. حیران ماندن. تعجب کردن. متعجب شدن. شگفتی: بدیشان از غنیمت داد چندان که خلقی ماند از آن ناخن به دندان.نزاری قهستانی ( از فرهنگ نظام ).
جمله سازی با ناخن به دندان
چشمم از نیش مکافات ز بس ترسیده است زهره ام نیست که ناخن به رگ تار کشم
می زند همسایه معشوق هم ناخن به دل گر نسازد گل به ما، با خار می سازیم ما
می زند ناخن به داغ عشق،سیر لاله زار شاخ وبرگی می دهد دیوانگی را نو بهار
می زند ناخن به دل خار سر دیوار تو چون تماشایی نظر بردارد از گلزار تو؟
تا به خاک افتاد صائب سایه بالای او می زند ناخن به دل خاری که آرد سر برون
ناخن به دل شکستم و غم ره به در نیافت سنگ است بیستون و مرا تیشه شیشه است