ناامید گشتن

لغت نامه دهخدا

ناامید گشتن. [ اُ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) ناامید شدن:
چو گشتم ز گفتار او ناامید
شدم لاجرم تیره روز سپید.فردوسی.که گر او نشستی به خون دست خویش
نگه داشتی دین و آئین و کیش
نکردی به خون سرخ ریش سپید
نگشتی ز بوم و ز بر ناامید.فردوسی.

جمله سازی با ناامید گشتن

غرقهٔ این بحر گشتن ناامید وانگهی امید گوهر داشتن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
لاشی
لاشی
یوخ
یوخ
ارق ملی
ارق ملی
الم
الم