مو زدن

لغت نامه دهخدا

مو زدن. [ زَ دَ ] ( مص مرکب ) اختلاف بسیار جزئی داشتن ( معمولاً در جمله منفی استعمال شود ): قیافه اش با قیافه او مو نمیزند، یعنی کوچکترین اختلافی ندارد. ( از یادداشت مؤلف ). || در نهایت استقامت و راستی بودن. در استقامت اندک کجی نداشتن. در یک ردیف مستقیم قرار داشتن: رج آجرها که چیده است مو نمی زند، بر یک امتداد است. || در نهایت حساسیت بودن و جزئی اختلاف را نشان دادن چنانکه ترازوئی دقیق.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) اختلاف بسیار جزیی داشتن ( در جمله منفی استعمال شود ): [ صورتش با صورت مادرش مو نمیزند. ]

جمله سازی با مو زدن

زور زدن هنگام تخلیه روده‌ها ممکن است باعث بروز مشکلاتی مانند بواسیر، سنکوپ و حتی سکته مغزی در انسان گردد.
به‌هر مژگان زدن چشمش تغافل ساغری دارد چه‌مخموری چه‌مستی پرده‌بسیاراست خوابش‌را
لذا على عليه السلام در مقام سرزنش، ملامت و توبيخ چنين افراد كه آن حضرت را چنانچهبايد يارى نمى نمودند، و به لاف زدن هايشانعمل نمى كردند، مى فرمايد:
همه ‌گر تک و تاز جنون طلبی‌ کشدت به وصول بساط غنا چو طبیعت موج‌ گهر نسزد ز محیط ادب به ‌کرانه زدن
اين طور دست و پا زدن، دست و پا زدن آن حيوانى است كه سرش را بريده اند و حالا مىخواهد دست و پا بزند.
گر چنین خواهد کشید از دل فغانی آه گرم تا نفس خواهد زدن گلهای صحرا آتشست