مبادرت کردن

لغت نامه دهخدا

مبادرت کردن. [ م ُ دَ / دِ رَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) پیشی گرفتن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). اقدام کردن. به کاری دست زدن. و رجوع به ماده بعد شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - پیشی جستن. ۲ - تعجیل کردن. ۳ - اقدام کردن بکاری: مسعود... بتعجیل تمام مسرعان به امیر خراسان دوانید که...بجنگ سلجوقیان مبادرت نماید.

جمله سازی با مبادرت کردن

... اگر کسی قادر بود توجیه ارائه کند، مجبور می‌شدیم به چیزی که فیلسوف‌ها به آن تسلسل می‌گویند (به انگلیسی: infinite regress) مبادرت کنیم. با مقرر کردن این که چه کسی خدا را آفریده، آن گاه مجبور می‌شویم به این سؤال پاسخ دهیم که چه کسی خالق خدا را آفریده.
به بیان دیگر توهم پولی عبارتست از تمایل به فراموش کردن تغییر ارزش پول، در نتیجهٔ تورم یا رکود. مثلاً در مواقع تورم افراد ممکن است، به عقد قراردادهایی مبادرت کنند، بدون توجه به اینکه پول در نتیجهٔ تورم ارزش خود را از دست می‌دهد.