لشکر کردن

لغت نامه دهخدا

لشکر کردن. [ ل َ ک َ ک َدَ ] ( مص مرکب ) تجنید. سپاه گرد آوردن:
دگر چه چاره کنم باز عشق لشکر کرد
به تیغ قهر دل خسته را مسخر کرد.مجد همگر.

فرهنگ فارسی

لشکر گرد آوردن تجنید: دگر چه چاره کنم باز عشق لشکر کرد بتیغ قهر دل خسته را مسخر کرد. ( مجد همگر لغ. )

جمله سازی با لشکر کردن

💡 جز اینکه فرمانده گروهی مشتق شده از لشکری بزرگ در سال ۶ هجری یا ۶۲۷ میلادی و فرماندهی لشکری کوچک که به جنگ قبیله حوازین در ۷ هجری یا ۶۲۸ میلادی رفته بودند انتخاب شد و در سال ۸ هجری یا ۶۲۹ میلادی نیز به همراه عمر تحت امر ابوعبیده بن جراح به منظور هموار کردن موانع سیاسی و دیپلماتیکی انتخاب شد.

💡 لشکر هفتم زرهی ورماخت روز ۳ سپتامبر می‌نویسد با وجود همه تلاش نیروهای ضد تانک، آلمانی‌ها قادر به متوقف کردن تنها ۲ تانک کی‌وی-۱ نیستند.

💡 دولت بیزانس تلاش فوق العادهٔ دیگری برای تسخیر ارمنستان و ضمیمه کردن آن کشور به خاک خود بعمل آورد، بدین صورت که لشکری عظیم به جنگ کشور ارمنستان فرستاد، و در عین حال پادشاه آلبانیای قفقاز را نیز تحریک کرد تا از سمت مشرق به ارمنستان حمله کند.

💡 می‌توان کردن به روی گرم تسخیر جهان گر ز انجم مهر را لشکر نباشد گو مباش

💡 برایان بارو در جوانی لیمریک، از جمله بنادری که وایکینگ‌ها در ایرلند ساخته بودند، را تصرف کرد و بعدتر پادشاه مونستر، قلمروی مهمی در جنوب غربی ایرلند، شد. گام بزرگ وی در سال ۹۹۹ بود، هنگامی که با متحد کردن قبایل ایرلند علیه وایکینگ‌های دوبلین و متحدان لینستری آن‌ها (قبیله ایرلندی در جنوب شرقی جزیره), لشکری بزرگ فراهم آورد و توانست نیروهای وایکینگ را در نبرد گلن ماما شکست دهد.