لب خاییدن

لغت نامه دهخدا

لب خاییدن. [ ل َ دَ ] ( مص مرکب ) خاییدن و گزیدن لب به علامت حسرت و ندامت و تعجب و نیز شرمسار کردن کسی را:
لب چه خائی برای کشتن من
خود فلک پشت دست میخاید.میرخسرو.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) گزیدن لب بنشان. تعجب شرم تاسف و پشیمانی و نیز برای خجلت دیگری.

جمله سازی با لب خاییدن

ببین به بزر قطونا که وقت خاییدن خمیر مایه زهرست و هست در جلاب
شکر نگر تو نو به نو آواز خاییدن شنو نی این شکر را صورتی نی طوطیان را آلتی
به دندان خواست خاییدن لبش را نه تنها لب که سیب غبغبش را
می‌خاید چون اشتر یعنی که دهانم پر خاییدن بی‌لقمه تصدیق ذقن دارد
ندارد چاره دیوانه به جز زنجیر خاییدن حلالستت حلالستت اگر زنجیر می‌خایی
گفت دندانم ز خوردن گشته سست ناید از وی شغل خاییدن درست
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
الم
الم
خوار
خوار
پوزیشن
پوزیشن
فال امروز
فال امروز