لاشه سوار

لغت نامه دهخدا

لاشه سوار. [ش َ / ش ِ س َ ] ( ص مرکب ) سوار اسبی نزار:
مدد لاشه سواری چکند لشکرگاه.اثیر اخسیکتی.

فرهنگ فارسی

سوار بر اسبی ضعیف ونزار.

جمله سازی با لاشه سوار

بزکشی یک ورزش آسیای مرکزی است که در آن بازیکنان اسب سوار سعی می‌کنند لاشه بُز یا لاشه گوساله را در دروازه قرار دهند. این ورزش ملی در افغانستان و یکی از ورزش‌های فرهنگی اصلی مردم هزاره است.
لاشهٔ نهنگ هنوز در دریا قرار دارد. کویکوئگ بر لاشه سوار شده و خود را به کمربند اسماعیل می‌بندد به‌طوری‌که مانند دوقلوی به‌هم‌چسبیده به نظر می‌رسند. استاب و فلاسک یک نهنگ شکار را می‌کشند و آن را به تیرک مقابل تیرکی که نهنگ عنبر به آن بسته شده، می‌بندند. اسماعیل سرشان را از لحاظ فلسفی مقایسه می‌کند: نهنگ شکار طرفدار جان لاک و رواقیون است و نهنگ عنبر به عنوان پیرو امانوئل کانت و افلاطون. تاشتگو از محل بریده‌شدهٔ سر نهنگ وارد می‌شود و سطل‌ها را از روغن پر می‌کند. او به درون سر سقوط می‌کند و سر از تیرک کشتی به درون دریا سقوط می‌کند. کویکوئگ بلافاصله پشت سر او شیرجه زد و او را با شمشیرش نجات داد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
استیصال یعنی چه؟
استیصال یعنی چه؟
پوزیشن یعنی چه؟
پوزیشن یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز