عاق عاق

لغت نامه دهخدا

عاق عاق. ( ع اِ صوت مرکب ) حکایت آواز زاغ. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) حکایت آواز زاغ.

جمله سازی با عاق عاق

مراد قاص تو با کشت شوره آرد بر امید عاق تو با شاخ بید گیرد بار
4- و يكى ديگر از گناهان كبيره اى كه در قرآن آمده عقوق والدين است و آن اين استكه عاق والدين را جبار و شقى ناميده،
پی آن گندم خال ار نفروشد یغما به دو جو روضه رضوان به پدر عاق آید
پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) فرمود: خداوند رحمت كند كسى را كه فرزندشرا در مسير نيكى اش يارى رساند. پرسيدند: چگونه در نيكى يارى اش كند؟ فرمود:كارهاى آسان و شدنى را از او بپذيرد، و از كارهاى سخت و دشوار او در گذرد و با اوبه تندى و خشونت رفتار نكند، چرا كه ميان فرزندان و وارد شدنشان به قلمرو كفر،چيزى جز اين فاصله نيست كه عاق شوند يا دچار قطع گردند....(62)
ویزلی‌ها ار نسل سدرلا بلک، دختر عاق شده آؤکتوروس بلک هستند... آن‌ها جزء تنها خانواده‌های اصیل ولی فقیرجادوگری می‌باشند!
و در حديث ديگر فرمود:((بسا فرزندى كه درحال حيات، پدر و مادر، از او ناراضى بودند و پس ازمرگشان به واسطه كارهاى نيكىكه فرزند براى پدر و مادر انجام داد به آنها نيكويى كرده پدر و مادر از او راضىشوند. و بسا فرزندى كه در حال حيات، پدر و مادر از او راضى بودند و بعد از فوتايشان عاق آنها شود به سبب اينكه فرزند اعمال خيرى را كه بايد براى آنها انجام دهدترك كرده است )).