سنگ سگ

لغت نامه دهخدا

سنگ سگ. [ س َ گ ِ س َ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) حجرالکلب. رجوع به همین کلمه شود.

جمله سازی با سنگ سگ

💡 با سنگ بت سنگدلم گفت ز مائی گفتم عجمی گوی ز آبی نه زمانی

💡 در برم حیرت روی تو ز بس دارد تنگ مانده تار نگهم خشک بسان رگ سنگ

💡 این تن‌آسانی دلیل وحشت سرشار نیست هرقدر افسرده گردد سنگ می‌بندد کمر

💡 مجنون خسته، سنگ برای تو می خورد لیلی! ترا برای چه گردیده تن کبود؟

💡 بس که خو دارند با سنگ جفا دیوانگان شیشه دل را به دست طفل بدخو می‌دهند