ذو معلقه

لغت نامه دهخدا

( ذومعلقة ) ذومعلقة. [ م َ ل َ ق َ ] ( ع ص مرکب ) رجل ذومعلقة؛ مرد درآویزنده در هر چه که پیش آید. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

مرد در آویزنده در هر چه پیش آید.

جمله سازی با ذو معلقه

و اءنر اءنصار قلوبنا بضياء نظرها اليك حتى تخرق ابصار القلوب حجب النورفتصل الى معدن العظمة و تصير ارواحنا معلقه بعز قدسك ! ( و ديدگان بصيرتدلهاى ما را به درخشش نظرشان به سويت نورانى نما؛ تا آنكه چشمان دلهايمانحجابهاى نور را پاره كند،و به معدن عظمت واصل گردد،و ارواح ما به مقام عجز قدست بسته و پيوسته شود!)
مقامى كه براى نفوس شقيه الى الكمال مقرر شده است به عزت قرب حق رسيدن است كهابتداء به قرب نافله راه مى يابد و بعد از آن به حقيقت نورانى قرب فرائضواصل مى گردد كه (حتى تصير ارواحنا معلقه بعز قدسك ) (در شرح بيت پنجاه و نهمشصت باب اول توضيح قرب نوافل و فرائض گذشت ) پس همه بركات زير سر صبرو استقامت است (فاستقم كما امرت )
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
علامت یعنی چه؟
علامت یعنی چه؟
شی یعنی چه؟
شی یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز