ده ریز

لغت نامه دهخدا

ده ریز. [ دِه ْ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان برد بره بخش اشترنیان شهرستان بروجرد. واقع در 8هزارگزی شمال اشترنیان دارای 381 تن سکنه است. آب آن از قنات تأمین می شود. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

جمله سازی با ده ریز

عمارتهای آب و خاک نتوان بر فلک بردن اگر خواهی بنای رنگ ریزی ناله بر پاکن
به طور معمول تغییرات بهبود فلز آس‌پُخت شده با کوئنچ و تمپر کردن معمول بر روی ریز ساختار مارتنزیت مقایسه می‌شود که در ادامه به آن اشاره می‌شود.
جرعه‌ای از جام خود در کام این ناکام ریز آب حیوان در دهان تشنه باید ریختن
در ژل پلیمری شبکه دارای یک ریز ساختار پلیمری می‌باشد به عبارتی واحدهای پلیمری می‌باشند که تشکیل ژل می‌دهند.
میفشان تخم سعی از حرص، در دنیای بی حاصل که ترسم دانه ی دل ریزی و خاشاک برداری
جنگل گلوبردکان ریز از جمله مناطقی است که عید نوروز بسیار پر تردد و مهمان‌پذیر بوده و به دلیل وسعت نسبتاً زیاد تعداد زیادی از مسافران نوروزی و مردم بومی می‌توانند از محیط مفرح آن استفاده کنند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
متعبد
متعبد
جسور
جسور
آهنگر
آهنگر
بی همتا
بی همتا