خون دیدن

لغت نامه دهخدا

خون دیدن. [ دی دَ ] ( مص مرکب ) حایض شدن. رؤیت خون. قرء. بی نماز شدن. ( یادداشت بخط مؤلف ). || رؤیت خون کردن و از آن ترسیدن.
- امثال:
جهود خون دیده است؛ برای رنجی اندک اضطراب و آه و ناله سخت میکند. از جراحتی خرد تألم بسیار می نماید. با دیدن خون مختصر بر تن خود بسیار ترسنده است.

فرهنگ فارسی

حایض شدن رویت خون

جمله سازی با خون دیدن

چون سهیل از دیدن رنگش به خون غلطیده ای آه اگر بویی ازان سیب زنخدان بشنوی
خون من مستمند شیدا به قصاص تا دیدن تو بریخت از دیدهٔ من
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
داشاق یعنی چه؟
داشاق یعنی چه؟
سعادت یعنی چه؟
سعادت یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز