خم نهر

لغت نامه دهخدا

خم نهر. [ خ َ م ِ ن َ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) دهان جوی. ( یادداشت بخط مؤلف ).

فرهنگ فارسی

دهان جوی

جمله سازی با خم نهر

قال الله تعالى: ((ان المتقين فى جنات و نهر فى مقعد صدق عند مليك مقتدر.))(56)
سبطیان را بهره از آن نهر آب روح‌بخش قبطیان را قسمت از آن رود خون ناگوار
شهر ساری و دهستان اسپه ورد شوراب مجاور یکدیگرند. «ساری رود» نهری که ساری قدیم (بخش مرکزی ساری امروز) را در درون انحنای خود جای داده‌است، آن را از دهستان اسپه ورد شوراب جدا می‌سازد.
بس که نهر خون روان کرد از تن ارباب کین ضربتت چون ضربهای حیدری در نهروان
حوضچه‌های آسیاب اغلب از طریق ساخت یک سد آسیابی یا سرریز (و نهر آسیاب) در سراسر یک آبراه ایجاد می‌شدند.
گر ز خاک نهروان آید خلاف تو پدید نهر خون گردد ز شمشیر تو شهر نهروان