خار سر بر

لغت نامه دهخدا

خارسربر. [ س َ ب ُ ] ( اِ مرکب ) ابزاری است که خار را با آن می برند مانند داس. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

ابزاریست که خار را با آن می برند مانند داس.

جمله سازی با خار سر بر

خوشا خار سر دیوار و بخت سبز او صائب اگر طالع گل ما را به این نیرو برویاند
نمی گردد صف مژگان نگاه شوخ را مانع حجاب بوی گل خار سر دیوار کی گردد؟
نظر به دامن گل چین نمی‌توان کردن به خار سر کن و فارغ ز سیر بستان باش
باش تا خار سر کوی ترا نرگس‌وار دسته بندند و سوی مجلس سلطان آرند
ز چشم غنچه تا خار سر دیوار خون گرید کدامین مرغ رفت از باغ بی برگ و نوا بیرون
شود خار سر دیوارها چون پنجه مرجان به روی خاک اگر سرپنجه مژگان برافشانم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
پاداش
پاداش
استیصال
استیصال
بی عرزه
بی عرزه
فال امروز
فال امروز