جرس زدن

لغت نامه دهخدا

جرس زدن. [ ج َ رَ زَ دَ ] ( مص مرکب ) به آواز درآوردن آن را. ( آنندراج ) ( بهارعجم ) ( ارمغان آصفی ). جرس جنباندن. جرس کوبیدن:
بصد رنج دل یک نفس میزنم
بدان تا نخسبم جرس میزنم.نظامی ( از بهارعجم ).در ره عشقت نفسی میزنم
بر سر کویت جرسی میزنم.نظامی.رجوع بجرس جنبانیدن شود.

جمله سازی با جرس زدن

💡 بگذر از فکر اقامت‌ که به هر چشم زدن کاروان صورت آواز جرس می‌گیرد

💡 در ۳۰ ژوئیه ۲۰۱۰، پولیزی در نیوجرسی بخاطر به هم زدن آرامش، رفتار ناامن و آزار مجرمانه دیگران دستگیر شد. در ۸ سپتامبر قاضی او را محکوم به پرداخت ۵۰۰ دلار جریمه و اجرای خدمت اجتماعی کرد. دستگیری او در فصل سوم برنامه ساحل جرسی نمایش داده شد.