تب نشستن

لغت نامه دهخدا

تب نشستن. [ ت َ ن ِ ش َ ت َ ] ( مص مرکب ) ساکن شدن تب. ( از آنندراج ):
از وصل لبت شوق دل از پا ننشیند
این تب بمداوای مسیحاننشیند.محسن تأثیر ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

ساکن شدن تب.

جمله سازی با تب نشستن

💡 و گفت: باید که پایت را آبله برافتد از روش و یا تنت را از نشستن و دلت را از اندیشه هر که زمین را سفر کند پایش را آبله برافتد و هر که سفر آسمان کند دل را افتد و من سفر آسمان کردم تا بر دلم آبله افتاد.

💡 چون افتاده بیمارم که همچون صورت بیجان نشستن نیستم قوت مگر پهلوی دیوارش

💡 در داخل بنا علاوه بر باجهٔ فروش بلیط و محل‌هایی برای نشستن، تجهیزاتی جهت رفاه مسافران تعبیه شده‌است. از این‌گونه فضاهای رفاهی می‌توان به فروشگاه اغذیه و سرویس‌های بهداشتی و همچنین نمازخانه اشاره کرد.

💡 مشت خاکم بر هوا می‌رفت پیش از عشق یار لیکن از بهر نشستن طرف دامانی نداشت

💡 پس نبى صلى الله عليه و آله به او فرمود: (اى مرد! شايد تو عمامه بر سر مى بندىدر حال نشستن و زير جامه مى پوشى در حال ايستادن يا ناخن خود را مى گيرى با دندانيا رخسار خود را مى مالى با دامنت يا بول مى كنى در آب، ايستاده يا مى خوابى به روىخود در افتاده.)

💡 من که و در کنارم آن طفل نشستن آرزو منزل طفل اشک شد چون همه گه کنار من

داشاق یعنی چه؟
داشاق یعنی چه؟
اسرع وقت یعنی چه؟
اسرع وقت یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز