بی نعل

لغت نامه دهخدا

بی نعل. [ ن َ ] ( ص مرکب ) ( از: بی + نعل ) کنایه از بی برگ و بی سامان و بینوا و فقیر. ( ناظم الاطباء ). رجوع به نعل شود.

فرهنگ فارسی

کنایه از بی برگ و بیسامان و بینوا و فقیر ٠

جمله سازی با بی نعل

💡 خرقه نه فلک از دوش درافکنده به پا ز آسمان ساخته نعلین وز معراج افسر

💡 بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، جمعیت دهستان گورک نعلین برابر با ۳٬۷۴۰ نفر بوده‌است.

💡 از آن خمیده شود مه دو بار در یک ماه که تا ز بهر ستورانش نعل باشد وزین

💡 سجده ابروی خوبان نعل وارون من است ورنه روی دل مرا در قبله گاه دیگرست

💡 عبدالرحمن بن ابيعبداللّه روايت كرده استكه در خدمت آنحضرت بديدن شخصى رفتم چونداخل شدند نعل را از پا بيرون آوردند و فرمودند كه نعلها را بيرون آوريد كه كندننعل راحت قدم است.

💡 ۱- ایده کلی طرح ورزشگاه به صورت نعل اسبی طرح شده است بطوری که تمام تماشاگران در یکطرف و پشت به غرب قرار گیرند و در قسمت شمال و جنوب هم با حداقل جا ادامه پیدا کند.