بی قوام

در زبان و ادبیات فارسی، واژه‌ی مرکب بی‌قوام به‌صورت سرهم نوشته نمی‌شود و شکل صحیح نگارش آن با استفاده از نیم‌فاصله، بی‌قوام است. این ترکیب وصفی از دو بخش بی به‌معنی فاقد و قوام به‌معنی استحکام و پایداری تشکیل شده است و در مجموع به حالت ناپایدار، بی‌ثبات و فاقد استواری دلالت دارد. این صفت در متون کهن و کلاسیک فارسی نیز کاربرد داشته و برای توصیف امور فانی و ناپایدار دنیوی به‌کار رفته است. چنانچه شاعر و حکیم برجسته، ناصرخسرو قبادیانی، در یکی از ابیات خود با اشاره به بی‌اعتباری دنیا و نعمت‌های زودگذر آن سروده است: «پرهیز کن از کسی که نشناسد / دنیا و نعیم بی‌قوامش را». این بیت به‌روشنی بر پندار نادرست کسانی اشاره می‌کند که دنیای ناپایدار و نعمت‌های بی‌ثباتش را جاودانه می‌پندارند. واژه‌ی قوام به‌تنهایی به‌معنی استقامت، استواری و اساس است و با افزودن پیشوند نفی «بی» به آن، معنای متضاد و منفی حاصل می‌شود. بنابراین، برای درک دقیق‌تر معنای این ترکیب، مراجعه به مدخل واژه‌ی «قوام» در فرهنگ‌های معتبر فارسی توصیه می‌شود.

لغت نامه دهخدا

بی قوام. [ ق ِ / ق َ ] ( ص مرکب ) ( از: بی + قوام ) ناپایدار. بی ثبات. بی استحکام:
پرهیز کن از کسی که نشناسد
دنیا و نعیم بی قوامش را.ناصرخسرو.رجوع به قوام شود.

فرهنگ فارسی

ناپدیدار. بی ثبات. بی استحکام

جمله سازی با بی قوام

شربت جانان قوامی با قوام عاشقی گر یکی گیرد دو جوید ور سه باید شش خورد
تا عرض راست بهر حال قوام از جوهر فتح را باد زنوخنده حسام تو قوام
سزد که ملک زمین ‌گسترد نظام‌الملک سزد که دین هدی پرورد قوام‌الدین
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
مابه التفاوت
مابه التفاوت
گویا
گویا
مأوا
مأوا
بی درنگ
بی درنگ