بی خوابی پایانی

فرهنگستان زبان و ادب

{terminal insomnia} [روان شناسی] حالتی که در آن فرد صبح زود از خواب بیدار می شود، اما احساس سرحالی نمی کند و نمی تواند دوباره به خواب رود

جمله سازی با بی خوابی پایانی

خیال دوست تا در خواب دیدی ز بی خوابی به کردار خیالی
خواب آلودگی، سردرد، سرگیجه، ضعف، خستگی، کنفوزیون، بی خوابی، عدم تعادل، افسردگی. باکلوفن ممکن است نیاز به خواب را در فرد افزایش دهد که این عارضه معمولاً در استفادهٔ کوتاه مدت ایجاد نمی‌شود.
ابراهیم از مزدوری لقمه خوردی. پس جوان را بیاورد و لقمه خویش می‌داد. جوان را حالتش گم شد و شوقش نماند و عشقش ناپدید گشت. آن گرمی و بی قراری و بی خوابی و گریه وی پاک برفت. ابراهیم را گفت: آخر تو با من چه کردی؟
ز بی خوابی شکایت کرد بیمار که شد نزدیک، رنج شب نخفتن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال تاروت فال تاروت فال فنجان فال فنجان