بامبول سوار کرد

لغت نامه دهخدا

بامبول سوار کردن. [ س َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) حقه زدن. ( فرهنگ لغات عامیانه جمالزاده ). بامبول درآوردن. شیوه زدن. کلک زدن. رجوع به بامبول و دیگر ترکیبات آن شود.

جمله سازی با بامبول سوار کرد

عیسی همین به چرخ چهارم نرفته است بسیار ازین پیاده تجرد سوار کرد
آن ترک کج کله چو هوای شکار کرد در یک قبا هزار بلا را سوار کرد
نادر یک گروه هجومی متشکل از 6000 سوار کرد را با هدف جمع آوری اطلاعات و اسیرگیری به منظور بازجویی فرستاد. گروه مهاجم به یک گروه از سپاهیان گورکانی یورش برده و تعدادی را اسیر و به اردوگاه نادر بردند. نادر فرماندهی نیروهای خود را به پسرش مرتضی میرزا سپرد، و با گروه کوچکتری به سمت قلعه قدیمی به نام عظیم آباد در 32 کیلومتری کرنال پیشروی کرد و آن را تسخیر کرد.