باریک تار

لغت نامه دهخدا

باریک تار. ( ص مرکب ) پارچه یا فرشی که تارهای ظریف دارد. فَش، فشوش؛ گلیم درشت باریک تار. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

پارچه که تار های ظریف دارد

جمله سازی با باریک تار

دوک فلک پیر بسا رشته ی باریک کز بهر ردا رشت ولی تار کفن شد
مشکین لباس صوف که باریک بوده است فکر و خیال آن بشب تار میکنم
به باریک و تاری ره مشکل اندر چو خورشید روشن به خاطر منیرم
هزاران قول خوب و راست و باریک -  ازو یابند چون تار هزاره
در ره باریک و سخت سازد از او نردبان در شب تاریک و تار آرد از آن ماهتاب