سالار قافله

لغت نامه دهخدا

سالار قافله. [ رِ ف ِ ل َ / ل ِ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) پیشرو قافله و قافله باشی. ( رشیدی ) ( ناظم الاطباء ذیل سالار ). مهتر و بزرگ کاروان. ( انجمن آرا ). آن که رهبری و راهنمایی قافله را بعهده دارد. قافله سالار. رجوع به سالار شود.

جمله سازی با سالار قافله

كاروان عشق پيش مى رود و منزل به منزل ياران تازه اى را با خود همراه مى سازد. صداى اذان و نواى قرآن كه از اين كاروانيان در فضاى بيابان مى پيچد دلهاى عاشق را به طواف وجود نازنين ابى عبد الله مى كشاند. سالار قافله هر از چندى ندا در مى  دهد: هر كه مى خواهد خونش را در درياى خون ما بياميزد و ان را در راه خدا نثار كند، به كاروان بپيوندد و با ما به راه افتد

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
جوز
جوز
سلیم
سلیم
داشاق
داشاق
لطیف
لطیف