جفنگی

لغت نامه دهخدا

جفنگی.[ ج َ ف َ ] ( حامص ) بیهودگی و بطلان. ( ناظم الاطباء ).

جمله سازی با جفنگی

داستان اول، زوج جوانی را دنبال می‌کند که با هم اختلاف دارند و کارشان بعد از دعوا و کتک کاری به کلانتری می‌کشد. مرد که مجری برنامه‌های اخلاقی تلویزیونی است، از واکنش زن جا می‌خورد و سعی می‌کند او را از شکایت منصرف سازد، در حالی که همزمان تلاش دارد وضعیت جفنگی را که در آن گرفتار آمده، از دیگران پنهان کرده یا عادی جلوه دهد.