ثعل

لغت نامه دهخدا

ثعل. [ ث ُ / ث َ ع َ / ث َ ] ( ع ص، اِ ) دندان افزونی پس دندانها یا کج و راست برآمدگی دندان. || دندان زائد و پستان افزونی از ستور. ج، ثعول.
ثعل. [ ث ُ ] ( ع ص، اِ ) ج ِ اَثعل و ثَعلاء.
ثعل. [ ث َ ع َ ] ( ع مص ) ثعل سن؛ برآمدن دندان زائد. || کج و راست برآمدن دندان.
ثعل. [ ث ُ ]( ع اِ ) کرمکی است که در خیک پیدا گردد چون فاسد شودو بویناک گردد. || مرد لئیم. مرد ناکس.
ثعل. [ ث ُ ع َ ] ( اِخ ) نام شخصی است. || پدر قبیله ای است؛ بنوثعل.
ثعل. [ ث ُ ع َ ]( اِخ ) موضعی است به نجد. ابن درید گوید به این معنی با ضم ثاء و عین است اما با سکون عین آبی است از بنی قواله نزدیک سجابه نجد در دیار کلاب. و گویند وادیی است نزدیک مکه در دیار بنی سلیم. ( مراصد الاطلاع ).

جمله سازی با ثعل

362- جرول بن ثعل بن عمرو... نسبشان در جمهره ابن حزم ص 400-401 آمده است.
نسبت این خاندان به شمر بن عبدالله بن جذیمة بن زهیر بن ثعلبة بن سلامان بن ثعل بن عمرو بن الغوث بن طیء از طوایف قدرتمند منشعب از این قبیله آل رشید است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
باایمان
باایمان
الم
الم
خوار
خوار
علت
علت