ابوعبد

لغت نامه دهخدا

ابوعبد. [ اَ ع َ ] ( اِخ ) الریاحی. مملوک. او را سی ورقه شعر است. ( ابن الندیم ).

جمله سازی با ابوعبد

دعاى ششم: شيخ صدوق در كتاب (كمالالدين ) روايت كرده از عبداللّه بن سنان كه گفت: فرمود ابوعبد اللّه عليه السلام كه:(زود است مى رسد به شما شبهه. پس مى مانيد بدون نشانه و راهنما و پيشواى هدايتكننده و نجات نمى يابد در آن شبهه مگر كسى كه بخواند دعاى غريق را.)
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
مطلقه
مطلقه
می نگارد
می نگارد
دقت
دقت
بی عرزه
بی عرزه