معضله

در لغت‌نامه‌های فارسی و عربی، واژهٔ مُعْضِلَه به‌عنوان صفت مؤنث و به‌معنای مسئله‌ای مشکل، دشوار و فروبسته به‌کار رفته است که راه‌حل آن به‌آسانی نمایان نیست. این اصطلاح غالباً برای توصیف مسائل پیچیده‌ای به‌کار می‌رود که حل آن‌ها مستلزم دقت نظر و ژرف‌اندیشی فراوان است. از مشهورترین استشهادات تاریخی برای این واژه، گفته‌ی عمر خطاب به امام علی(ع) است که می‌گوید: «أَعوذُ بِاللهِ مِنْ کُلِّ مُعْضِلَهٍ لَیْسَ لَها أبوالحَسَن»؛ یعنی «به خدا پناه می‌برم از هر مشکلِ پیچیده‌ای که ابوالحسن (امیرالمؤمنین علی(ع)) برای آن حاضر نباشد».

در منابع معتبر لغوی همچون منتهی الارب و اقرب الموارد، بر دشواری و بسته بودن راه‌حلِ معضله تأکید شده و جمع آن به‌صورت مُعْضِلات ذکر گردیده است. همچنین در یادداشت‌های مرحوم دهخدا به‌این نکته اشاره شده که مُعْضَلَه در اصل مؤنث «مُعْضِل» بوده و به کاری سخت و طاقت‌فرسا اطلاق می‌شود. این واژه با حفظ ساختار صرفی و املایی عربی خود، به‌طور گسترده در متون فقهی، کلامی و ادبی فارسی نیز راه یافته و برای بیان مسائل غامض به‌کار می‌رود. شایان ذکر است که صورت دیگری از این ریشه به‌شکل مُعَضِّل نیز وجود دارد که در کتب لغت به‌آن اشاره شده است، اما کاربرد اصلی و رایج در زبان فارسی، همان شکل مُعْضِلَه می‌باشد. بنابراین، این واژه به‌عنوان اصطلاحی تخصصی در حوزه‌های مختلف علمی، همواره بر دشواری و پیچیدگی یک مسئله دلالت دارد.

لغت نامه دهخدا

( معضلة ) معضلة. [ م ُ ض ِ ل َ ] ( ع ص ) مسئله مشکل و دشوار و منه قول عمر اعوذ باﷲ من کل معضلة لیس لها ابوالحسن، یرید علیا علیه السلام. ج، معضلات. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ). مسئله دشوار و فروبسته که راه حل آن معلوم نباشد. ( از اقرب الموارد ). تأنیث معضل، کاری سخت. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به معضلات شود.
معضلة. [ م ُ ع َض ْ ض ِ ل َ ] ( ع ص ) رجوع به مُعَضِّل شود.

فرهنگ عمید

= معضل

فرهنگ فارسی

مونث معضل، امرمشکل ودشوار، معضلات جمع، ونیزمعضلات به معنی سختی هاودشواریهاهم گفته می شود
( اسم و صفت ) مونث معضل. معطر. ۱ - ( اسم ) خوشبو کرده. ۲ - ( صفت ) خوشبوی عطر آمیز.