مصوغ

لغت نامه دهخدا

مصوغ. [ م َ ] ( ع ص ) ریخته شده. || گداخته شده. || هم آهنگ. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

ریخته شده یا گداخته شده

جمله سازی با مصوغ

گرچه تاكنون آياتى از سوره هاى حمد و بقره گذشت كه خداوند را در همه امور مالكمطلق و نافذ محض مى داند و نفوذ اطلاقى او محدود به تفويض ‍ و مسدود به سلب اختيار وممنوع به استقلال بندگان نيست، چنانكه تا كنون آياتى بازگو شد كه انسان را آزاد وغير مجبور مى داند و نفوذ آزادى او محدود به جبر و مسدود به سلب اراده و ممنوع بهدخالت مستقيم و مباشرى خداوند نيست. ليكن ظهور آيهمحل بحث در اسناد اظلال و هدايت به خدا بيش از آيات گذشته است و چون اين آيه مسبوقبه همانند خود نيست گرچه ملحوق به امثال خود است، چنين مى نمايد كه مصوغ به صيغهجبر و مصبوغ به صبغه سلب اختيار انسان است. از اين رو بسيارى از مفسران اشعرى مذهببه ذيل آن تمسك جسته كه امام رازى مثال و قدوه آنان است و عده اى از مفسران اعتزالى مرامبه پاسخ آن يا دفع دخل مقدر آن اقدام كرده اند كه زمخشرى اسوه آنهاست.