مسافح

لغت نامه دهخدا

مسافح. [ م ُ ف ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از مسافحة. زانی. پلیدکار. رجوع به مسافحة شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) زناکار جمع

جمله سازی با مسافح

13- شرطِ بقاى ازدواج، پاكدامنى، دورى از فحشا و روابط نامشروع است. (محصنات غير مسافحات...)
در اينجا ممكن است اين سؤ ال پيش آيد كه با نهى از زنا با تعبير (غير مسافحات )نيازى به نهى از گرفتن دوست پنهانى (اخدان ) نبوده است.