فخر کردن

فعل مرکب فخر کردن به معنای نازیدن و بالیدن است. این واژه بیانگر حالتی است که فرد به دلیل برخورداری از صفات، اعمال، دارایی‌ها یا موفقیت‌های برجسته، احساس بزرگی و سربلندی می‌کند و این امتیاز را به گونه‌ای آشکار یا پنهان به نمایش می‌گذارد. این مفهوم در ادبیات کهن و نوین فارسی، با ظرافت و تنوع بسیاری به کار رفته و حالتی از رضایت درونی و غرور ناشی از کمالات یا دستاوردها را انتقال می‌دهد.

ریشه‌های این اصطلاح را می‌توان در فرهنگ و ادبیات غنی ایران جستجو کرد که همواره بر ارزش‌های انسانی و اخلاقی تأکید داشته است. فخر کردن در متون کلاسیک، گاه به صورت مثبت و در قالب فخریه‌سرایی به کار می‌رفته که شاعر یا فرد به مفاخر فرهنگی، پهلوانی‌ها یا فضایل اخلاقی خویش یا قوم خود می‌بالیده است. از سوی دیگر، در متون اخلاقی و عرفانی، معمولاً از فخر کردن به عنوان رفتاری ناپسند و نشانه‌ای از غرور و خودبینی یاد شده که می‌تواند مانع رشد معنوی فرد شود.

در کاربرد امروزی، این واژه در موقعیت‌های گوناگون اجتماعی و فرهنگی دیده می‌شود. این مفهوم می‌تواند در بافتاری مثبت، همچون افتخار به پیشینه‌ی تاریخی، دستاوردهای علمی یا موفقیت‌های ملی معنا یابد و انسجام و اعتماد به نفس جمعی را تقویت کند. همچنین، در جنبه‌ای منفی، ممکن است به شکل تکبر و خودبرتربینی ظاهر شود که در روانشناسی و تعاملات اجتماعی، تأثیراتی نامطلوب بر جای می‌گذارد. بنابراین، درک دقیق زمینه و نحوه‌ی به کارگیری این واژه برای انتقال درست مقصود گوینده ضروری است.

لغت نامه دهخدا

فخر کردن. [ ف َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) نازیدن. بالیدن. ( یادداشت بخط مؤلف ):
عملت کو، به عمل فخر کن ایرا که خدای
با تو ازبهر عمل کرده در این وعده ثواب.ناصرخسرو.غایت کام و دولت است آنکه به خدمتت رسید
بنده میان بندگان فخر کند به چاکری.سعدی.رجوع به فخر شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) نازیدن مفارخت کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
حدس
حدس
ارق ملی
ارق ملی
مستقیم
مستقیم
آبان
آبان