غنوم

لغت نامه دهخدا

غنوم. [ غ ُ ] ( ع اِ ) ج ِ غَنَم.گله های گوسپند. ( منتهی الارب ). رجوع به غَنَم شود.

جمله سازی با غنوم

چو یقینم که نگیردت همی خواب و غنو من بی طاقت در طاعت تو چون غنوم
تا به وقت سپیده دم یک دم به غنوم در انتظار تو دوش