عقیق ناب

لغت نامه دهخدا

عقیق ناب. [ ع َ ق ِ ] ( ترکیب وصفی، اِ مرکب ) کنایه از لب معشوق. ( برهان ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). || کنایه از شراب انگوری. ( برهان ) ( آنندراج ). کنایه از شراب سرخ. ( انجمن آرا ). || کنایه از اشک خونین عاشق. ( برهان ) ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

کنایه از لب معشوق کنایه از شراب انگوری

جمله سازی با عقیق ناب

به دندان لعل چون عناب می خست به عقد در عقیق ناب می خست
تو نقاب رسته دُرّ ز عقیق ناب داری من خسته دل در اشگی، ز عقیق ناب دارم
شب دراز دو چشمم همی ز نوک مژه عقیق ناب چکانیده بر صحیفهٔ زر
خط لب لعل ترا بی آب نتوانست کرد نقش، کم آب از عقیق ناب نتوانست کرد
ازان میی که فروغش اگر رسد به سهیل عقیق ناب کند سبحه ثریا را