عاه

لغت نامه دهخدا

عاه. ( اِخ ) کوهی است در سرزمین فزارة. ( از معجم البلدان ). || و یوم العاه از ایام عرب است.
عاه. ( اِخ ) موضعی است که در آن حمیدبن حریث بن بجدل کلبی با بنی فزاره برخورد و نبرد کرد. ( از معجم البلدان ).

فرهنگ فارسی

کوهی است در سرزمین فزاره و یا یوم العاه از ایام عرب است.

جمله سازی با عاه

امام فرمود: شبانه از منزل خارج مشو كه از اين مردم منكوس واژگون شده بر شما ايمننيستم، در نزد من حرزى است كه با آن خود را حفظ كن و از شرور و بلاها و ناخوشايندها وآفتها و عاهات در امان باش همانطوركه ديشب خدا مرا از تو نجات داد و اگر با آن حرزلشكريان روم يا بيش از آن را ملاقات نمايى يااهل زمين بر عليه تو و براى شكست دادن به تو اجتماع نمايند با قدرت و جبروت الهىهيچ كارى نمى توانند بكنند و همينطور شياطين جن و انس.