ضباره

لغت نامه دهخدا

( ضبارة ) ضبارة.[ ض َ رَ / ض ِ رَ ] ( اِخ ) نام مردی. ( منتهی الارب ).
ضبارة. [ ض َ رَ ] ( ع اِ ) استواری خلقت، گویند: رَجل ذوضبارة؛ یعنی مرد گرداندام استوارخلقت. || گروه مردم. ج، ضَبائر. ( منتهی الارب ). || آس دست. ( مهذب الاسماء ).
ضبارة. [ ض ُ رَ / ض ِ رَ ] ( ع اِ ) بند هیزم و کاغذ و مانند آن. ( منتهی الارب ).
ضبارة. [ ض ُ رَ ] ( اِخ ) پدر عمرو که دلاوری بود ربیعة را. ( منتهی الارب ).

جمله سازی با ضباره

همانا به شما خبر مى دهم كه امام محمد بن على بن عبدالله بن عباس به من پيش از اين خبرداده بود كه من با ((نباتة بن حنظله كلابى )) و ((عامر بن ضباره مرى )) (از عاملان بنىاميه ) نبرد مى كنم و آنان را شكست مى دهم. من اين خبر را قبلا به شما داده بودم و شما خودشاهد بوديد كه گفتارش ‍ راست درآمد و من به آنان پيروز شدم. هم اكنون به شما خبرمى دهم كه امام محمد بن على به من خبر داده است كه من از فرات، عبور نمى كنم ولى شمااز آن عبور كرديد و مرا در ميان خود نيافتيد پس همانا امير شما فرزندم حميد بن قحطبهاست و اگر براى او مشكلى پيش آيد، برادرش حسن بن قحطبه، امير شماست.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال راز فال راز فال عشقی فال عشقی فال درخت فال درخت فال پی ام سی فال پی ام سی