رام شد صید پیشه ز افسونش داد رشته به دست مجنونش
رخسار او مقید زلف بلند نیست این صید پیشه را نظری با کمند نیست
اول شکار لاغر آن صید پیشه ایم ما را مگر شهید برای شگون کند
ای صید پیشه چاره چه سازم خدای را کان آهوی رمیده شود صید رام من
آورد و به صید پیشه بسپرد پا در ره عذر خواهی افشرد
دل می برد به چین جبین دلربای من این صید پیشه را گره دام دانه است